مشخصات کتاب کتاب عاشقانه مارها نوشته غلامرضا رضایی نوشته غلامرضا رضایی
- ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
- تاریخ نشر: ۱۳۹۲/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-600-5639-16-2
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 0.55 مگابایت
- تعداد صفحات: ۸۷ صفحه
شابک
: 978-600-5639-16-2
توضیحاتی درباره کتاب کتاب عاشقانه مارها نوشته غلامرضا رضایی نوشته غلامرضا رضایی
درباره کتاب
گفتم: «چته؟ این جا که هیچی نیست.»
گفت: «میدونم اما…» بعد پرسید: «راستی برزو، اینا چی میخورن؟»
گفتم: «چه میدونم.» و با پاشنه پا محکم کوفتم توی لانه مورها. خاک نرم بود و دستریز و پایم تا قوزک رفت داخل لانهشان. پایم را که آوردم بیرون یکباره خاک از همه طرف ریخت داخل و لانه را پر کرد. برگشتیم و از گندمزار زدیم بیرون. هرچه فکر میکردم هیچ یادم نمیآمد عقربها چه میخورند. از زمین کوچک و سنگلاخی آن طرف گندمزار که گذشتیم، صدای تیری دوباره از توی دره آمد و بعد یکی دیگر. این بار صدا به نظرم از نزدیکتر میآمد و با صدای تفنگ شکاری فرق داشت. هرچه نگاه کردم به دور و بر هیچی پیدا نبود.
راه افتادیم طرف تختهسنگهای بالای دره. کمی جلوتر که رفتیم، صدای همهمه چند نفر از توی دره میآمد. بعد از لبه صخرههای بالای دره یکی با لباس پلنگی پیدایش شد. یارو قد بلندی داشت و تفنگی توی دستش بود. جلوتر که آمد فکر کردم لابد افتاده توی آب. پاچه شلوارش تا زیر زانو خیس بود و کفشهایش گلی شده بود. نزدیکمان که رسید تفنگش را داد به آن دست و نفسنفس میزد.
گفت: «میدونم اما…» بعد پرسید: «راستی برزو، اینا چی میخورن؟»
گفتم: «چه میدونم.» و با پاشنه پا محکم کوفتم توی لانه مورها. خاک نرم بود و دستریز و پایم تا قوزک رفت داخل لانهشان. پایم را که آوردم بیرون یکباره خاک از همه طرف ریخت داخل و لانه را پر کرد. برگشتیم و از گندمزار زدیم بیرون. هرچه فکر میکردم هیچ یادم نمیآمد عقربها چه میخورند. از زمین کوچک و سنگلاخی آن طرف گندمزار که گذشتیم، صدای تیری دوباره از توی دره آمد و بعد یکی دیگر. این بار صدا به نظرم از نزدیکتر میآمد و با صدای تفنگ شکاری فرق داشت. هرچه نگاه کردم به دور و بر هیچی پیدا نبود.
راه افتادیم طرف تختهسنگهای بالای دره. کمی جلوتر که رفتیم، صدای همهمه چند نفر از توی دره میآمد. بعد از لبه صخرههای بالای دره یکی با لباس پلنگی پیدایش شد. یارو قد بلندی داشت و تفنگی توی دستش بود. جلوتر که آمد فکر کردم لابد افتاده توی آب. پاچه شلوارش تا زیر زانو خیس بود و کفشهایش گلی شده بود. نزدیکمان که رسید تفنگش را داد به آن دست و نفسنفس میزد.
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 120 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...

بدون دیدگاه