ایران بوک – دانلود رایگان کتاب های فارسی

ایران بوک – دانلود رایگان کتاب های فارسی , قیمت کتاب های فارسی – دریافت رایگان جدیدترین کتاب های ایرانی – قیمت کتاب های فارسی – فهرست کتاب ها

www.bookboon.com

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

گت بلاگز کتاب کتاب خاک غریب

خرید و دانلود

 

 

معرفی کتاب خاک غریب :

کتاب خاک غریب تشکیل شده از چندین داستان کوتاه است که تمام انهایی درباره ی مهاجرت کردن سخن می گویند.داستان‌های این مجموعه به دو بخش تقسیم می‌شوند: بخش اول پنج داستان کوتاه است و بخش دوم سه داستان کوتاه مرتبط به هم. جومپا لاهیری برای نوشتن داستان‌ها و پیدا کردن شخصیت‌های اصلی به سراغ آدم‌هایی رفته است که یا از هند مهاجرت کرده‌اند و یا اصالت هندی دارند.  و از مسائلی نوشته است که در جریان این مهاجرت‌ها برایشان رخ می‌دهد.

این کتاب سخن می گوید از ترس و واهمه افراد برای مهاجرت ، برای روبه رو شدن با فرهنگی جدید و می گوید از احساس غربت آنها در جایی که هیچ تناسبی با فرهنگشان ندارند.

در این داستان‌ها اتفاق خاص یا عجیبی نمی‌افتد اما روایت نویسنده از لحظات روزمرگی چنان شیرین است که تک تک داستان‌ها را به یک اثر خواندنی تبدیل کرده است. نشر ماهی کتاب خاک غریب را با پردخت حق نشر کتاب به نویسنده در ایران ترجمه و منتشر کرده است.

بوستون گلوب درباره این اثر اینطور گفته است: اندوه بزرگی که در کارهای اوست نتیجه پیوند غربت او با غم‌های دیگری است که گریبانگیر زندگی همه ما است: مرگ عزیزان، پایان عشق‌ها و فروپاشی خانواده‌ها

یو اس ای تودی هم این کتاب را اینطور توصیف می‌کند: چیزی که لاهیری را از نویسندگان دیگر متمایز می‌کند، نوشته‌هایی است ساده و در عین حال سرشار از جزئیات که همچنان که او قدم به قدم زندگی شخصیت‌هایش را بر خواننده آشکار می‌سازد، قلب آدم را به درد می‌آورد.

 

 

آنچه در بخشی از کتاب خاک غریب می خوانیم :

بعد از مرگ مادر روما، پدر از شرکت داروسازی که چندین دهه توش کار می‌کرد بازنشسته شد و بنا کرد به اروپاگردی ــ قاره‌ای که تا آن‌وقت ندیده بود. پارسال فرانسه و هلند را دیده بود و تازگی‌ها هم رفته بود ایتالیا. با تور می‌رفت. با اتوبوس، همراه غریبه‌ها، از وسط طبیعت می‌گذشت. ترتیب اقامت در همه هتل‌ها، وعده‌های غذایی و بازدید از موزه‌ها از پیش داده شده بود. سفرش هر بار دو سه هفته، گاهی چهار هفته، طول می‌کشید. روما در طول سفر هیچ خبری از پدر نداشت. هربار، پرینت اطلاعات پرواز پدر را با آهن‌ربا به در یخچال می‌زد و روز پروازش اخبار تلویزیون را تماشا می‌کرد که خاطرجمع شود هیچ جای دنیا هیچ هواپیمایی سقوط نکرده.

گاهی‌وقت‌ها کارت‌پستالی به سیاتل، جایی که روما و آدام و پسرشان، آکاش، توش زندگی می‌کردند، می‌رسید. کارت‌پستال‌ها تصویرهایی بودند از کلیساها، فواره‌های سنگی، بازارچه‌های شلوغ و بام‌های سفالی خانه‌ها که آفتابِ عصرگاهی رنگ‌های شادِ گرمی بهشان داده بود. پانزده سالی از اولین و آخرین سفر پرماجرای روما به اروپا می‌گذشت. با دو تا از دوست‌هاش تور یک‌ماهه یورو رِیل را گرفته بود و اروپا را چرخیده بود ــ روما آن‌موقع دستیار وکیل بود و با حقوق‌هایی که جمع کرده بود، پول سفرش را جور کرده بود. شب‌ها توی اقامتگاه‌های قدیمی می‌خوابیدند و صرفه‌جویی‌های آن روزهاش در آن دوره از زندگی برایش غریب بود. آن سفر، جز از همین کارت‌پستال‌ها که حالا پدر می‌فرستاد، چیزی سوغاتی نخریده بود. پدر، کوتاه و کلی، از چیزهایی که می‌دید و کارهایی که می‌کرد می‌نوشت: «دیروز، گالری یوفیزی. امروز، پیاده‌روی تا آن‌طرف آرنو. برنامه فردا سفر به سیناست.» گاهی تک‌جمله‌ای هم درباره آب وهوا بود. ولی هیچ‌وقت هیچ حسی از حضور پدر در آن‌جاها در کار نبود. روما یاد تلگراف‌های سال‌ها قبلِ پدر و مادرش می‌افتاد که بعد از هربار سفر به کلکته و بازگشتِ صحیح و سالم به پنسیلوانیا، به فک وفامیل‌هاشان توی کلکته می‌فرستادند.

این کارت‌پستال‌ها در واقع اولین نامه‌هایی بود که روما از پدرش می‌گرفت. توی عمر سی و هشت ساله‌اش هیچ‌وقت پیش نیامده بود که پدر برایش نامه بنویسد. نامه‌نگاری‌ها یکطرفه بود. سفرهای پدر آن‌قدر کوتاه بود که روما وقتِ جواب‌دادن نداشت. تازه، پدر در موقعیتی نبود که نامه به دستش برسد. خط پدر ریز و دقیق بود و بفهمی‌نفهمی زنانه. خط مادرش یک مشت حرف کوچک و بزرگِ انگلیسی توهَم‌توهَم بود؛ مادر هر حرف را فقط یک‌جور بلد بود ــ یا کوچک یا بزرگ. کارت‌پستال‌ها خطاب به خود روما بود. پدر هیچ‌وقت اسم آدام را نمی‌آورد؛ از آکاش هم چیزی نمی‌گفت. فقط آخر نامه‌اش بود که نشان می‌داد با هم نسبت دارند. نامه را این‌طور امضا می‌کرد: «شاد باشی. با عشق، بابا.» انگار شادبودن به همین سادگی باشد.

پدر بنا بود ماه اوت باز به سفر برود ــ این‌بار به پراگ. ولی گفته بود قبلش می‌تواند بیاید خانهٔ جدید آن‌ها را که در شرق سیاتل خریده بودند ببیند و یک هفته پیششان بماند. بهار آن سال، به خاطر کار آدام، از بروکلین بلند شده بودند. یک شب که روما توی آشپزخانه خانه جدیدش شام می‌پخت، پدر زنگ زده بود و پیشنهاد داده بود بیاید پیششان. زنگ پدر غافلگیرش کرده بود. بعد از مرگ مادر، روما تا مدت‌ها خودش را موظف می‌دید شب به شب به پدر زنگ بزند و بپرسد روزش را چطوری گذرانده. حالا کم‌تر تلفن می‌زد ــ معمولا هفته‌ای یک بار، یکشنبه‌عصرها. پشت تلفن به پدر گفت «این‌جا همیشه قدمتون سرِ چشمه. خودتون می‌دونید که اصلا پرسیدن نداره.»

مادر هیچ‌وقت نمی‌پرسید. بلیت هواپیما توی دستش، زنگ می‌زد می‌گفت «جولای داریم می‌آییم ببینیمتون.» روما زمانی از این بی‌ملاحظگی عصبانی می‌شد. حالا حسرتش را می‌خورد.

 

 

مشخصات کتاب خاک غریب :

نویسنده : جومپا لاهیری

مترجم : امیر مهدی حقیقت

انتشارات : ماهی

تعدادصفحات : 360 صفحه


دانلود فایل ها

نویسنده : shohrehqafouri

خرید کتاب از گوگل

دانلود کتاب لاتین

خرید کتاب لاتین

خرید مانگا

خرید کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از آمازون

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

کتاب روانشناسی به انگلیسی

رفتن به نوار ابزار