دانلود رایگان نسخه پی دی اف کتاب امضای مرموز اثر ژرژ سیمنون
امضای مرموز که در انگلیسی با نام «signature mystery» شناخته میشود، یکی دیگر از مجموعه داستانهای کارآگاه ژول مگره است. این کتاب مانند تمام سیمنون پر از شخصیتپردازیهای قدرتمند است و آثار روانشناختی حالات انسانها در رفتار آنها در نظر گرفتهشده است. داستان امضای مرموز هم که داستان قتل یک زن غیبگوست پر از پیچوخمهایی است که حدس پایان آن را مشکل میکند و از سویی دیگر باعث شده است کتاب بهقدری جذاب باشد که حتی امروزه که سالهای زیادی از انتشار آن گذشته و رمانهای پلیسی در بازار بسیار جذاب و متنوعاند نیز یکی از آثار قابلتوجه باشد.
بریده ای از کتاب امضای مرموز
روزهایی در زندگی افراد وجود دارد که معلوم نیست چرا، یک موسم، یک عصر و دوران زندگی و یا یکرشته کامل احساسات و تأثرات را دربردارد. آن شب بین شنبه و یکشنبه و روز یکشنبه ازلحاظ مگره چکیده ی تمام تفریحات و زندگی خوش کنار رودخانه و خلاصه خوشی و نشاط ساده و بی غل و غش را تشکیل میداد.
بعد از صرف شام چراغها را زیر درختان روشن کرده بودند و برگها آنچنانکه در قالیهای قدیم به چشم میخورد به رنگ زیبای سبز تیره درآمده بود. مه سفیدی از رودخانهی سن برمیخاست. از پشت میزهای کوچک صدای خنده و سخنان عاشقانه شنیده میشد…
مگره در بستر دراز کشیده بود که شخصی گرامافونی به روی تراس آورد و مدتی آهنگ ملایم و سادهی رقص و صدای شن زیر پای آنان به گوش میرسید…
آیا کارآگاه مگره آن شب واقعا به خواب رفت؟ مسافرخانه «کبوتر زیبا» دارای عمارتی فرعی بود شامل اتاقهای خواب. این بخش مانند کشتی بود و پلکان آهنی خارجی و بالکنی در سراسر طبقهی دوم داشت. اتاقهای خواب مانند کابینهای کشتی تنگ بود با آهک سفیدشان کرده بودند. در هر اتاق یک تخت خواب و یک روشویی و یک جالباسی از چوب سفید و یک پردهی کتان دیده میشد… در آن شب ماه اوت همهی مسافرین در و پنجرهها را گشوده و خوابیده بودند.
مادام مگره خود را به دیوار چسباند و گفت:
-جاداری بخوابی؟
اما نه تخت خواب برای دو نفر تنگ بود… مگره تا خواب میرفت صدایی بیدارش میکرد… نخست صدای پارویی در ساعت سه بعد از نیمهشب… طناب قایق کوچکی را میگشودند. مگره میدانست که «ایزیدور» همهکارهی مسافرخانه میرود تورهایی را که برای صید ماهی به آب انداخته بردارد…
بعد کودکی که گریه میکرد بیدارش کرد… اکثر مسافران را زن و شوهرهای جوان تشکیل میدادند؛ دو دندانساز و یک بازرس بیمه و عدهای زنان فروشنده بوتیکهای مشهور… همهی اینها بانشاط و بیتکلف بودند…
مادام مگره پرسید:
-مگره کجاست؟
در همان لحظه شوهرش را دید که در آن هوای گرگومیش بند شلوار را روی شلوار انداخته و به لبهی بالکن تکیه کرده و دود آبیرنگی از پیپش برمیخیزد…
-چرا نخوابیدی، آنوقت بازهم فردا بعدازظهر میخواهی بخوابی!…
مگره پراکنده میاندیشید… مادموازل زان غالباً به مسافرخانهی «کبوتر زیبا» میآمد… او هم میرقصید… مشتریان دیگر از حرفهی او بیاطلاع بودند و او بهاتفاق مادام ریالان زن دندانساز قایقرانی هم میکرد…
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه