مشخصات کتاب کتاب آینهها را باور کن (نسخه PDF) نوشته محمدحسن ارجمندی نوشته محمدحسن ارجمندی
- ناشر: انتشارات نیستان
- تاریخ نشر: ۱۳۹۰/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-964-337-632-1
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 1.12 مگابایت
- تعداد صفحات: ۱۲۰ صفحه
شابک
: 978-964-337-632-1
توضیحاتی درباره کتاب کتاب آینهها را باور کن (نسخه PDF) نوشته محمدحسن ارجمندی نوشته محمدحسن ارجمندی
درباره کتاب
کتاب «آینهها را باور کن» نوشته محمدحسن ارجمندی است.
در این کتاب سعی شده است تا با بهرهگیری از داستانسرايی و تشبيه، نخست با روايت خاطراتی واقعی، توجه خواننـده به موضوع جـذب شـود تـا در ادامه، معانی نهفته در داستان با بیان شباهتهای رابطه پدر و فرزند با رابطه پروردگار و بنده هويدا گردد.
ناگفته پيداست كه رابطه پروردگار بـا بنده بهمراتب متعالیتر و متفاوتتر از رابطه پدر با فرزند است و تشبيه ايـن دو، فقـط و فقـط بـه منظور درک آسانتر و مطلوبتر مفاهيم، صورت گرفته و ساحت حضرت پروردگار از هر تشبيه و همانندی مبراست.
در بخشی از کتاب «آینهها را باورکن» میخوانیم:
«۸ فروردین ماه سال ۱۳۸۷ بود. برای انجام دادن کاری به میدان حسنآباد تهران رفتم. در این مسیر ریحانه، همراه و همقدم من بود و در ازای افتخار همراهی از من قول گرفته بود تا او را به شهر بازی پارک شهر ببرم. کارم زود انجام شد و ریحانه را بیدرنگ به پارک شهر بردم.
مدتی بود که شاهد نصب وسایل ای شهربازی بودیم و فرارسیدن نوروز ۸۷، بهانهای شیرین برای گشایش و راهاندازی این شهربازی کوچک بود.
صدای خنده و فریاد بچهها از دور به گوش میرسید و تشخیص مکان شهربازی را آسان میکرد. صداهای شادمانهای که ضربان اشتیاق ریحان را تندتر و گامهای رسیدن او ار بلندتر میکرد. دستان کوچک ریحانه مرا با سرعت به سوی شهربازی میکشاند تا…»
در این کتاب سعی شده است تا با بهرهگیری از داستانسرايی و تشبيه، نخست با روايت خاطراتی واقعی، توجه خواننـده به موضوع جـذب شـود تـا در ادامه، معانی نهفته در داستان با بیان شباهتهای رابطه پدر و فرزند با رابطه پروردگار و بنده هويدا گردد.
ناگفته پيداست كه رابطه پروردگار بـا بنده بهمراتب متعالیتر و متفاوتتر از رابطه پدر با فرزند است و تشبيه ايـن دو، فقـط و فقـط بـه منظور درک آسانتر و مطلوبتر مفاهيم، صورت گرفته و ساحت حضرت پروردگار از هر تشبيه و همانندی مبراست.
در بخشی از کتاب «آینهها را باورکن» میخوانیم:
«۸ فروردین ماه سال ۱۳۸۷ بود. برای انجام دادن کاری به میدان حسنآباد تهران رفتم. در این مسیر ریحانه، همراه و همقدم من بود و در ازای افتخار همراهی از من قول گرفته بود تا او را به شهر بازی پارک شهر ببرم. کارم زود انجام شد و ریحانه را بیدرنگ به پارک شهر بردم.
مدتی بود که شاهد نصب وسایل ای شهربازی بودیم و فرارسیدن نوروز ۸۷، بهانهای شیرین برای گشایش و راهاندازی این شهربازی کوچک بود.
صدای خنده و فریاد بچهها از دور به گوش میرسید و تشخیص مکان شهربازی را آسان میکرد. صداهای شادمانهای که ضربان اشتیاق ریحان را تندتر و گامهای رسیدن او ار بلندتر میکرد. دستان کوچک ریحانه مرا با سرعت به سوی شهربازی میکشاند تا…»
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 88 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه