مشخصات کتاب کتاب اوريکس و کریک نوشته مارگارت اتوود سهيل سمی نوشته مارگارت اتوود
- ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
- تاریخ نشر: ۱۳۸۳/۱۰/۱۵
-
شابک
: 964-311-511-9
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 2.47 مگابایت
- تعداد صفحات: ۵۱۱ صفحه
شابک
: 964-311-511-9
توضیحاتی درباره کتاب کتاب اوريکس و کریک نوشته مارگارت اتوود سهيل سمی نوشته مارگارت اتوود
درباره کتاب
آخرین رمان نویسنده معروف کانادایی، مارگارت اتوود، توسط انتشارات ققنوس راهی بازار نشر شد. اتوود پیش از این به خاطر نگارش کتاب «آدمکش کور» برنده جایزه بوکر ادبی در سال ۲۰۰۰ شده بود، این بار سرگذشت تنها بازمانده از یک فاجعه جهانی زیستمحیطی را به رشته تحریر درآورده است. وی میگوید: «هنگامیکه حوادث اولیه داستان در ذهنم شکل گرفت و مشغول نگارش اوریکس و کریک بودم، در واقعیت این حوادث داشت به وقوع میپیوست، حادثه یازدهم سپتامبر و پس از آن انتشار میکروب سیاهزخم.» تمامی اتفاقات این رمان خواندنی در سالهای پایانی قرن ۲۱ رخ میدهد. اتوود با دقتی مثالزدنی گزارشی از جهانی میدهد که ما در آن زندگی میکنیم. جذابیتهای مطرح شده در این رمان از نگرانی و افسوس آدمی حکایت میکند که در جهانی میزید که خود علت اصلی به وجود آمدن آن است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«بر ساحل سفید و مرجانهای سربرآورده از آب و استخوانهای شکسته، گروهی از بچهها راه میروند. حتما آب تنی کردهاند، هنوز خیس و درخشانند. باید محتاطتر باشند: چه جانورانی که در تالاب لول نمیزنند! اما در این قید و بندها نیستند؛ برخلاف اسنومن که حتی شبها، مصون از نور آزاردهنده خورشید، نیز حاضر نیست پا به تالاب بگذارد. تجدیدنظر: به خصوص شبها.
با رشک به آنها مینگرد، یا شاید دلتنگی؟ نه، دلتنگی نیست: در کودکی هرگز تن به آبِ دریا نمیزد، هرگز بیلباس در اطراف ساحل نمیدوید. بچهها نگاهی به گستره ساحل میاندازند، خم میشوند و آبآوردهها را برمیدارند؛ بعد با هم مشورت میکنند، بعضی تکهها را نگه میدارند و بقیه را دور میریزند. گنجینههایشان به گونی پارهای ریخته میشود. دیر یا زود ــ بیبرو برگرد ــ او را نیز خواهند یافت، همان جا که نشسته، پیچیده در شَمَدی پوسیده، در حالی که ساق پاهایش را بغل کرده و آبِ اَنبهاش را میمکد و برای گریز از آفتاب سوزان زیر سایه درختان نشسته. برای بچههای پوست کلفت و مقاوم در برابر اشعه فرابنفش، او موجودی زاده غروب و تیرگی است.
دارند میآیند. «اسنومن،های، اسنومن!» با لحن آهنگینشان انگار دَم گرفتهاند».
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«بر ساحل سفید و مرجانهای سربرآورده از آب و استخوانهای شکسته، گروهی از بچهها راه میروند. حتما آب تنی کردهاند، هنوز خیس و درخشانند. باید محتاطتر باشند: چه جانورانی که در تالاب لول نمیزنند! اما در این قید و بندها نیستند؛ برخلاف اسنومن که حتی شبها، مصون از نور آزاردهنده خورشید، نیز حاضر نیست پا به تالاب بگذارد. تجدیدنظر: به خصوص شبها.
با رشک به آنها مینگرد، یا شاید دلتنگی؟ نه، دلتنگی نیست: در کودکی هرگز تن به آبِ دریا نمیزد، هرگز بیلباس در اطراف ساحل نمیدوید. بچهها نگاهی به گستره ساحل میاندازند، خم میشوند و آبآوردهها را برمیدارند؛ بعد با هم مشورت میکنند، بعضی تکهها را نگه میدارند و بقیه را دور میریزند. گنجینههایشان به گونی پارهای ریخته میشود. دیر یا زود ــ بیبرو برگرد ــ او را نیز خواهند یافت، همان جا که نشسته، پیچیده در شَمَدی پوسیده، در حالی که ساق پاهایش را بغل کرده و آبِ اَنبهاش را میمکد و برای گریز از آفتاب سوزان زیر سایه درختان نشسته. برای بچههای پوست کلفت و مقاوم در برابر اشعه فرابنفش، او موجودی زاده غروب و تیرگی است.
دارند میآیند. «اسنومن،های، اسنومن!» با لحن آهنگینشان انگار دَم گرفتهاند».
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 107 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه