≡≡≡« برادران کارامازوف »≡≡≡
کتاب برادران کارامازوف یکی از شاهکار های فئودور داستا یفسکی است.این کتاب به کوشش صالح حسینی ترجمه شده است.داستان کتاب برادران کارامازوف مربوط به پدری به نام فئودور پاولوویچ کارامازوف است و چهار پسرش به نامهای دمیتری فیودوروویچ، ایوان، آلیوشا یا آلکسی و اسمردیاکوف .پسرانش هرکدام با دلایلی شخصی و خصومت های شخصی نقشه ای برای قتل پدر می کشند.هرکدام از پسرا خصوصیات و ویژگی های اخلاقی خاصی دارند.دمیتری تندخو است و بیشترین مخالفت را با پدر دارد. ایوان آرام، متفکر و بیخداست. آلیوشای باخدا، مومن و مهربان و با نقشه قتل مخالف است. اسمردیاکوف که فرزندی نامشروع است، هوسران بوده و به بیماری صرع مبتلاست.برادران کارامازوف نوشته فئودور داستایفسکی یکی از بزرگترین و مهمترین رمانهای تمام دوران باشد. توصیف داستایفسکی از برادران کارامازوف و اتفاقات داستان، پرسشهایی در مورد حاکمیت خدا، جایگاه رنج در جهان، اخلاقیات رو به زوال انسانی و رستگاری از طریق رنج را بازگو میکند.
کتاب برادران کارامازوف یکی اثر طولانی و پیچیده است اما صالح حسینی با ترجمه ای روان آن را به کتابی خوش خوان و تفکر برانگیز تبدیل کرده است. یداستا یفسکی یک سال پیش از مرگش در جایی گفته بود: «قبل از مرگم، خوشحال میشوم بتوانم این رمان را به پایان برسانم، زیرا میتوانم کاملا خود را بیان کنم.» این کتاب خلاصهای از زندگی و افکار او را در بر میگیرد و قطعاً سزاوار آن است که در دسته کتابهای کلاسیک جای گیرد.
بخشی از کتاب برادران کارامازوف :
«همهاش دروغ است! به ظاهر راست است! اما در باطن دروغ است!» دمیتری از خشم میلرزید. «پدر، من عمل خودم را توجیه نمیکنم، آری، در حضور جمع به آن اعتراف میکنم، نسبت به آن سروان ددمنشانه رفتار کردم، و حالا از آن پشیمانم، و برای خشم ددمنشانهام از خودم بیزارم. اما این سروان، همین نماینده جنابعالی، نزد همان بانویی رفت که ساحرهاش مینامی، و از جانب تو به او پیشنهاد کرد سفتههای مرا که در اختیار توست بگیرد تا، در صورتی که حساب اموالم را از تو بخواهم، به دادگاه شکایت کند و از بابت سفتهها به زندانم بیندازد. و حالا سرزنشم میکنی که آن بانو دلم را ربوده است، حال آنکه تو بودی که او را برانگیختی دلم را برباید! خودش توی چشمم این طور گفت. داستان برایم گفت و به تو خندید! میخواستی به زندانم بیاندازی چون حسودیت م شود که با اویم، چون بنا کرده بودی در جلب اجباری نظر او؛ از این هم خبر دارم؛ برای همین هم به تو خندید – میشنوی – داستان را تعریف که میکرد، به تو میخندید. ای پدر مقدس، این مرد را باشید، این پدر را که پسر بیبندوبارش را سرزنش میکند! آقایان، خشمم را بر من ببخشایید، اما پیش بینی میکردم که این پیرمرد حقه باز شما را دور هم جمع کرده است تا رسوایی به بار آورد. آمده بودم دستم را پیش بیاورم و او را ببخشم؛ او را ببخشم و تقاضای عفو کنم! اما حالا که در همین لحظه نه تنها به من که به بانویی آبرومند توهین کرده، بانویی که برایش چنان احترام قائلم که جرئت ندارم اسمش را بیهوده به زبان بیاورم، تصمیم گرفتهام دستش را رو کنم، هر چند که پدرم است!»
مشخصات کتاب :
عنوان کتاب : برادران کارامازوف
نویسنده : فئودور داستا یفسکی
انتشارات : ناهید
مترجم : صالح حسینی
تعداد صفحات : 512 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه