مشخصات کتاب کتاب بَرزونامه (شاهنامه كردی) نوشته منصور ياقوتی نوشته منصور ياقوتی
- ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
- تاریخ نشر: ۱۳۹۱/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-964-311-987-4
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 0.56 مگابایت
- تعداد صفحات: ۹۶ صفحه
شابک
: 978-964-311-987-4
توضیحاتی درباره کتاب کتاب بَرزونامه (شاهنامه كردی) نوشته منصور ياقوتی نوشته منصور ياقوتی
درباره کتاب
داستانهای عامیانه فارسی گنجینههایی از مضمون، تمثیل، ضربالمثلها و آداب و رسوم فارسیزبانان به شمار میروند. توجه به چنین گنجینههایی، در اصل، پاسداشت فرهنگ و ادب کهن سرزمینی است به وسعت زبان فارسی.
چه بسیار کسان که با خواندن این داستانها به جرگه کتابخوانان پیوستند، زیرا این داستانها که اغلب روایت پهلوانی و مردانگی و عشقند، با نثر شیرین و پرطمطراق، با افسانهسازی و خیالپردازی خواننده را بر سر شوق میآورند و به خواندن ترغیبش میکنند،
*
برزو ابتدا دست شاه را بوسید بعد دست زال را. سپس با رستم و دیگر پهلوانان روبوسی و خداحافظی کرد و در مقابل تهمینه خیلی سعی کرد به گریه نیفتد. همین که روی خان زین نشست و بانگ کرَنا و دهل برخاست، تهمینه کاسهای آب پشت سر برزو روی خاک ریخت و در میان اشک و لبخند او را دعا کرد و به یزدان سپرد. شاه و رستم و دیگر سرداران و سواران تا چند فرسنگ برزو و همراهانش را بدرقه کردند. آنقدر ماندند تا انبوه سواران از خمِ گردنهای ناپدید شدند.
همچون باد و باران، برزو همراه با سواران آهنگ چین کردند که به دژ آهنین پولادوند دیو برسند.
اسبها و سواران تا شبهنگام تاختند و سر از درهای ژرف و دهشتزا درآوردند که دیوارهایش پیچ در پیچ تا آسمان سر بر کشیده بود. آسمان با ابرهای سیاه و بسیار سنگین تیره شده بود و باد تُند و سردی همچون اژدها در میان تنگه غریو میکشید. برق کورکنندهای ناخن بر سیمای تار آسمان کشید و شعله مهیب صاعقه همه جانداران را به سوراخهایشان کشاند.
رگبار سیلآسا و دنبالهداری آسمان را بر زمین دوخت و هیچ پناهگاه و حفرهای برای در پناه ماندن نبود.
صدای زوزه گرگها بند آمد و خنده هولناک شغالان فرو نشست، دستههای کفتار راه سوراخهای زیرزمینی را پی گرفتند.
چشمان پُر از بیم و هراس سواران در ژرفای تاریکی در پی روزنه امیدی میگشت و برق کورکننده، صدای مهیب آسمان، رگباری که سیلوار فرو میریخت، شیهه اسبان و دهشتی که چشمان درشت و وحشتزده اسبان را غرق خون کرده بود،…
چه بسیار کسان که با خواندن این داستانها به جرگه کتابخوانان پیوستند، زیرا این داستانها که اغلب روایت پهلوانی و مردانگی و عشقند، با نثر شیرین و پرطمطراق، با افسانهسازی و خیالپردازی خواننده را بر سر شوق میآورند و به خواندن ترغیبش میکنند،
*
برزو ابتدا دست شاه را بوسید بعد دست زال را. سپس با رستم و دیگر پهلوانان روبوسی و خداحافظی کرد و در مقابل تهمینه خیلی سعی کرد به گریه نیفتد. همین که روی خان زین نشست و بانگ کرَنا و دهل برخاست، تهمینه کاسهای آب پشت سر برزو روی خاک ریخت و در میان اشک و لبخند او را دعا کرد و به یزدان سپرد. شاه و رستم و دیگر سرداران و سواران تا چند فرسنگ برزو و همراهانش را بدرقه کردند. آنقدر ماندند تا انبوه سواران از خمِ گردنهای ناپدید شدند.
همچون باد و باران، برزو همراه با سواران آهنگ چین کردند که به دژ آهنین پولادوند دیو برسند.
اسبها و سواران تا شبهنگام تاختند و سر از درهای ژرف و دهشتزا درآوردند که دیوارهایش پیچ در پیچ تا آسمان سر بر کشیده بود. آسمان با ابرهای سیاه و بسیار سنگین تیره شده بود و باد تُند و سردی همچون اژدها در میان تنگه غریو میکشید. برق کورکنندهای ناخن بر سیمای تار آسمان کشید و شعله مهیب صاعقه همه جانداران را به سوراخهایشان کشاند.
رگبار سیلآسا و دنبالهداری آسمان را بر زمین دوخت و هیچ پناهگاه و حفرهای برای در پناه ماندن نبود.
صدای زوزه گرگها بند آمد و خنده هولناک شغالان فرو نشست، دستههای کفتار راه سوراخهای زیرزمینی را پی گرفتند.
چشمان پُر از بیم و هراس سواران در ژرفای تاریکی در پی روزنه امیدی میگشت و برق کورکننده، صدای مهیب آسمان، رگباری که سیلوار فرو میریخت، شیهه اسبان و دهشتی که چشمان درشت و وحشتزده اسبان را غرق خون کرده بود،…
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 119 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه