معرفی
شیدا و صوفی روایتگر ماجرای یک قتل است. یک زن خبرنگار با نام مستعار شیدا مستور یا چیستا به دنبال بازکردن گره معمای این قتل است. داستان کتاب با ماجرای صوفی آغاز میگردد. صوفی از دوست خود به نام آرش درخواست میکند به مدت 3 یک سرپناه برایش فراهم کند. آرش، به صوفی اقامت در خانهی پدربزرگش را پیشنهاد میدهد و او را با پدربزرگش تنها میگذارد.
در بخشی از کتاب شیدا و صوفی میخوانیم…
خودم دیدمش. مثل سایه ی یک زن اساطیری با من حرف زد. دستم را گرفت و بعد ناپدید شد…
پیرمرد نشسته بود و پیپ می کشید. پولش را گرفت و به علی گفت: «این باررچیزی نگفتم. از هیکلت نمی ترسم. عمرمو کردهم. پس دفعه ی بعد یه بیلم بیار که منو تو حیاط پشتی چال کنی! به بار دیگه این درو بزنی یا من تو رو میکشم پا تو منو! فرقی هم برام نداره.»
به علی گفتم:«تو رو خدا هیچی نگو!»
درماشین هر دو ساکت بودیم. صدای فکر علی را می شنیدم.
گفتم:«من خیال باف نیستم!»
گفت:«غلط حدس زدی خانومی! داشتم فکر میکردم تو اون جوری از پله ها نمیافتی… یه چیزی بوده!»
گفتم:«پلیس تو گذشتهی این مرد هیچی پیدا نکرده. چون آرش هیچ وقت از بابابزرگش حرفی نزده. پسره خیلی زود به قتل اعتراف کرد.»
صدای آرش در ذهنم پیچید:
با صوفی دعوام شد. میخواست با پسرعموش و یه مرد غریبه از مرز رد شه. دلیلشو بهم نگفت. زد تو گوشم. من دیگه نفهمیدم چی کار میکنم.
شالشو دور گردنش پیچیدم. دست و پا میزده نمیفهمیدم. وقتی بی حرکت شد تازه فهمیدم! جسدو گذاشتم تو ماشینش… فرار کردم.
چیزی این وسط کم بود. جسد صوفی بعد از افتادن ماشین ثه دره پیدا شده بودا چه کسی ماشین را تا دره برده بود؟ آرش هیچ وقت چیزی نگفت. موضوعی را مخفی می کرد. چه چیزی آن قدر مهم بود که حاضر بود به خاطرش در هجده سالگی بمیرد؟
به علی گفتم:«فکر می کنم همه چی به خونه ی اون پیرمرد مربوطه!»
علی گفت:«مدرکی نداریم خانوم! پدر آرش که گفتی با هیچکی حرف نمیزنه. مادرشم طلاق گرفته و آلمانه. اینم از آرش. حاضره بمیره و هیچی نگه!»
مشخصات کتاب
نویسنده: چیستا یثربی
موضوع : داستانی ، معمایی ، پلیسی
تعداد صفحات:100
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه