معرفی
«محمود دولت آبادی»، نویسندهی برجستهی ایرانی براساس تجربهی زندگیاش در روستا داستان کتاب «آوسنه بابا سبحان» را خلق کرده است. این نویسنده در این داستان خانوادهای را به تصویر میکشد که برای به دست آوردن نان شبشان در مقابل بیوهزنی قرار میگیرند که صاحب زمین است. این داستان در فضای کمتر سیاسی روایت شده است و بازتابی از زندگی مردم فقیر و تنگدست روستاییان است. شخصیتهای اصلی این داستان که متشکل از «بابا سبحان» و دو پسرش است در یکی از روستاهای نزدیک خراسان زندگی میکنند
در بخشی از کتاب آوسنه بابا سبحان میخوانیم…
باباسبحان برخاست. خاکستر چیقش را تکاند و به طرف چاه آب رفت. دلو را به چاه انداخت و با خودش گفت: معلوم نیست این همه دعایه را شما از کی ارث بردین!» و همان جا صدای صالح را شنید: تو وقتی بار ور میداری طوریت میشه؟شوکت سرش را پایین انداخت.بابا سبحان از سر چاه صدایش را بلند کرد: معلومه که ميشه. یعنی میخوای سقط شه تاتو به گردن بگیری که طوریش میشه؟شوکت سر زانوی صالح را فشرد و صالح کوتاه آمد و خندید: شام چی داریم؟گوشت.بابا سبحان وارد شد. دست و صورتش را با بال نیمتنهاش پاک کرد و کنار سماور نشست.شوکت برایش چای ریخت و صالح بالشی به طرفش انداخت. باباسبحان بالش را گرفت، زیردستش گذاشت و گفت: خوب؟ تعریف کن. کارا چطوره؟ پیش میره؟صالح چای هفتماش را خورد و گفت: اگر جفتی باشیم تا سرماه لاش میشه. اما اگر بخوایم فعله ببریم دو روزه تمامه.بابا سبحان گفت: فعله میخوای چه کار؟ حالا دیگه صنار گوساله چیه که هفت صنار گردن بندش باشه؟ خودتون امید به خدا شانه تا کنین سر چار روز لاشش کنین بره.خیال خودمم همینه. مسیب ماشاءالله جای دوتا مرد کار میکنه. اما این جوری که باد میاد و شاخه میجنبه، امسال سال آخریه که ما رو این زمین کشت میکنیم!چشمهای بابا سبحان به صالح دوخته شد: که چی یعنی؟
مشخصات کتاب
نویسنده: محمود دولت آبادی
تعداد صفحات:۱۶۷
سال انتشار:۱۳۴۷
موضوع :داستانی (روستانشینی)
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه