معرفی
کتاب سایه مغول داستانی است بینظیر از صادق هدایت در حال و هوای روزگاری که مغولان به ایران تاخته و از کشور جز ویرانهای باقینمانده بود. شاهرخ شخصیت اصلی این داستان است که پس از کشته شدن نامزدش گلشاد توسط مغولان، از آنها انتقام گرفته و سرانجام در دل طبیعت، از دنیا میرود.
در بخشی از کتاب سایه ی مغول میخوانیم…
شاهرخ عرق ریزان گامهای سنگین برمیداشت و از مابین شاخسار انبوه درختان کهن به دشواری میگذشت. موهای ژولیده کرک شده روی شانهاش ریخته بود. چشمهای درشت و آشفته او با روشنایی ناخوشی میدرخشید. پیشانی گشاده و سفیدش از تیغ درختها خراشیده شده بود؛ دست چپ را جلوی بازوی راستش گرفته بود تا به مانعی برنخورد، از روی بازوی راستش خونابه بیرون آمده بود، جامه او پاره و پاهایش گل آلود بود. همین که چشمه کوچکی در آنجا دید، اخمپیشانیش باز شد، آهسته و با احتیاط نزدیک رفت، روی ریشه کلفت درخت بلوط جنگلی نشست که تنه پوکش از لایشکاف آن دیده میشد، اطراف خود را نگاه کرد؛ به نظرش آمد که او نخستین کسی است که به اینجا آمده. این جا به قدری دیمی و خودرو بار آمده و به طوری راه عبور را به همه گرفته بود که طبیعتا ً هیچ کس، هیچ جانوری به خیال آمدن این جا نمیافتاد. آیا در میان جنگل بود یا نزدیک آبادی؟ آیا صبح یا نزدیک غروب بود؟ اینها را نمی دانست، همین قدر میدانست که هنوز شب نشده و به آبادی نرسیده است. به نظر شاهرخ جنگل هم ترسناک و هم گوارا بود. به بدنه درختها خزه سبز مغز پستهای روییده بود. برگهای خشک کم کم، خرده خرده تجزیه شده و خاک سیاه رنگی تشکیل میداد که از زیر آن، از لابلای آن، سبزههای خودرو بیرون آمده بود. بویی که در هوا پراکنده میشد…
مشخصات کتاب
نویسنده :صادق هدایت
تعداد صفحات :9
موضوع:تاریخی ، ادبی
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه