معرفی
نفرین زمین نام داستانی از جلال آل احمد است. قصهای است که از زبان معلمی به روستا رفته نقل می شود؛ ماجرای آنچه در مدت نُه ماه اقامت در ده و آنچه دیده و شنیده و آزموده و به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کردهاست. یادداشتهای او هنگامی که وی به روستای دیگری منتقل می شود پایان مییابد. طرح کلی داستان روایتگونه و شیوه آن واقع گرایانه با صحنهسازیهای مؤثر و گاه تصویری پراکنده است
در بخشی از کتاب نفرین زمین می خوانیم…
چه خوب شد که مردهشورخانه را ساختیم، وگرنه با این سرمای خشک و طولانی، و این مرگ و میر زمستانه حسابی درمیماندیم. یعنی پیش از این چه میکردهاند، با این جوی وسط ده که شبها یک سره یخ میبندد… یعنی از مظهر قنات تا وسطهای آبادی آب هنوز به آن اندازه گرما و حرکت دارد، یا به آن اندازه در پناه دیوارها هست، که پای درختها برسد و از زیر پلهای چوبی بگذرد. اما به میدان گاهی که رسید و جریانش آرام شد و سوز سطح آب را بیواسطه لمس کرد، یخ میبندد و صبح تماشایی دارد سرسره بازی بچهها بر صفۀ پت و پهنی از یخ، که اطراف جوی را میگیرد. میدانستم که زمستان دهات بیشتر فصل مرگ و میر پیرهاست. از جاهای دیگر تجربه داشتم، اما یادم نبود که هرجایی حکمی دارد و عادتی. جاهای دیگر یا دهات مرطوب شمالی بود یا وسط جلگه. اما اینجا دهی است در دامنۀ کوهی و سوزگیر و چه سوزی! انگار چاقو توی صورت میزند، یا شلاق و چه عقلی کردم که این ریش و پشم را ول کردم. حالا دیگر یک شولا کم دارم تا جای هر کدام از دهاتیها بگیرندم و راستش این مرگ و میر حسابی به فکرم برده، شاید در شهرها هم زمستان مرگ و میر بیشتری داشته باشد. توجه نکردهام، اما مرگ و میر در شهرها کمکم دارد از صورت یک امر آسمانی درمیآید. یعنی دست کم رابطهاش را با آن قسمت از امور سماوی بریده که فصلها باشد، یا سرمای زیاد، یا سوز زننده، یا گرمای کشنده و به جایش ربط پیدا کرده با خوراک و رانندگی و چاقوکشی و تریاک و گلوله و از این قبیل… و به هر صورت دیگر در شهرها کمتر میتوان گناه مرگ را به گردن عزرائیل انداخت.
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه