معرفی
دو داستان به نامهای «هجرت سلیمان» و «مرد» را در این کتاب میخوانیم. هر دو داستان در رابطه با ناسازگاری زن و شوهر و سرنوشت مبهم فرزندان حاصل از چنین زندگی ها یی می باشد. داستان با موضوع خشونت علیه زنان در حال و هوای روستایی در اطراف مشهد به روایت زندگی «سلیمان» (شخصیت اول داستان) و همسرش «معصومه» می پردازد. اولین داستان این مجموعه هجرت سلیمان نام دارد و دربارهی مردی به نام سلیمان است که به همسرش مشکوک شده است. داستان در یکی از روستاهای مشهد اتفاق میافتد. داستان دوم بیابانی نام دارد که در آن قهرمان داستان، ذوالفقار تحت زورگویی اربابش قرار میگیرد و برای گریختن از این استبداد دست به اقداماتی میزند که وقایع داستان را رقم میزند.
در بخشی از کتاب هجرت سلیمان و مرد می خوانیم…
ذوالفقار هنوز جرأت نکرده بود سر حرف را با گروهبان باز کند تا بداند او چه جور آدمی است و چه خلق وخویی دارد. حتی خوب نگاهش هم نکرده بود. گروهبان مرد سیاهچرده ای بود و قدوقوارهای در حدود خود ذوالفقار داشت. استخوانهای دوش و کفچه های شانه اش از زیر بلوز زیتونی رنگش بیرون زده بود و پوتینهای ناهنجارش به پاهایش سنگینی می کرد. سروروی خشکیدهای داشت و رگهای گردنش مثل دو ترکه انار از زیر پوست بیرون جسته و لاله های گوشش به دو طرف فکهایش جوش خورده بودند. صورتش چهارگوش بود، بینی اش کشیده و راست، چشم و ابروهایش سیاه و سبیلهایش نوک تیز. ذوالفقار تا آنجا با گروهبان آشنایی داشت که دید او از در عدلیه وارد شد، از پله ها بالا آمد، به اتاق رئیس رفت و بعد با یک ورقه کاغذ که دستش گرفته بود بیرون آمد و با لهجه ای که پیدا بود ريشه به نواحی سیستان دارد پرسید:ذوالفقار نجف علی.ذوالفقار گفت: «بله.»گروهبان گفت:«تویی؟ بربم.»با هم از پله ها سرازیر شدند، از در عدلیه بیرون آمدند و دوش به دوش هم راه افتادند به طرف ایستگاه اتوبوسهای دهات. و تا به حال حرفی بینشان نگذشته بود.
مشخصات کتاب
نویسنده: محمود دولت آبادی
تعداد صفحات: ۴۵
سال انتشار:۱۳۵۲
موضوع : داستان کوتاهp
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه