«کسانی که نمیدانند چطور با نگرانی مبارزه کنند، جوان میمیرند.»
دکتر الکسیس کارل (برگرفته از متن کتاب)
کتاب نگران نباش زندگی کن کتابی ست به قلم زیبای دیل کار نگی است او در این کتاب به شما می اموزد که چگونه آرامش خود را در تمام شرایط حفظ کنید به شما می آموزد چگونه در برابر نگرانی های بی جا و بی پایه و اساس ارام باشید.و حتی چگونه به مقابله با نگرانی های واقعی بپردازید.
در بخشی از کتاب نگران نباش، زندگی کن میخوانیم:
وقتی داشتم این کتاب را مینوشتم، یک روز سری به دانشگاه شیکاگو زدم و از رئیس دانشگاه، رابرت مینارد هاچینز، پرسیدم که چطور خود را از نگرانی دور میکرد. پاسخ داد: «من همیشه تلاش کردهام نصیحت کوچکی را که جولیوس روزن والد مرحوم، یکی از مدیران موفق، به من کرد دنبال کنم: وقتی لیمو داری، لیموناد درست کن».
این کاری است که یک معلم بزرگ میکند. ولی آدم احمق دقیقاً عکس این کار را میکند. اگر متوجه شود که زندگی به او لیمویی داده است، تسلیم میشود و میگوید: «مغلوب شدهام. این سرنوشت است. در زندگی شانس نیاوردم». بعد به سرزنشکردن دنیا میپردازد و در یک میگساری دلسوزی به خود غرق میشود. ولی وقتی لیمویی به مرد عاقلی میدهند، میگوید: «از این بداقبالی چه درسی میتوانم یاد بگیرم؟ چطور میتوانم وضعیتم را بهتر کنم؟ چطور میتوانم این لیمو را به لیموناد تبدیل کنم؟»
روانشناس بزرگ آلفرد ادلر بعد از عمری مطالعهی انسانها و منابع پنهان قدرتشان اعلام کرد که یکی از ویژگیهای شگفتانگیز انسان بودن «قدرت تغییر یک وضعیت منفی به مثبت» است. در اینجا داستان جالب و مهیج زنی را بیان میکنم که دقیقاً این کار را کرد. اسم این زن تلما تامپسون است. در حین تعریف تجربهاش به من گفت: «در طول جنگ، همسرم به یک پادگان آموزشی در بیابانی در کالیفرنیا اعزام شد. من برای اینکه در نزدیکی او زندگی کنم، رفتم و آنجا زندگی کردم. از آن مکان متنفر بودم. هرگز قبلاً اینقدر بدبخت نبودم. همسرم را برای مانور به بیابان فرا میخواندند و من تک و تنها در یک کلبهی کوچک رها میشدم. گرما تحمل ناپذیر بود 50 درجه در سایهی کاکتوس. هیچکس نبود که با او حرف بزنم. باد پیوسته میوزید و تمام غذایی که میخوردم و حتی هوایی که نفس میکشیدم، لبریز از ماسه بود و ماسه و ماسه!
چنان احساس بدبختی محض میکردم، چنان دلم برای خودم میسوخت که برای پدر و مادرم نامه نوشتم. به آنها گفتم که دارم تسلیم میشوم و برمیگردم به خانه. گفتم که دیگر یک دقیقه هم نمیتوانم تحمل کنم. ترجیح میدهم در زندان باشم تا آنجا. پدرم تنها دو خط به من جواب داد دو خط که همیشه در خاطرم ماندگار هستند دو خط که زندگی مرا زیر و رو کرد:
دو مرد از پشت میلههای زندان به بیرون نگاهکردند، یکی گِل و لای دید، و دیگری ستارهها را.
آن دو خط را بارها و بارها خواندم. از خودم خجالت کشیدم. تصمیم گرفتم ببینم چه چیز موقعیت فعلی من خوب است. به دنبال ستارهها گشتم.
مشخصات کتاب نگران نباش زندگی کن:
نویسنده : دیل کارنگی
مترجم : فرخ بافنده
تعداد صفحات : 428 صفحه
انتشارات : پندار تابان
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه