ایران بوک – دانلود رایگان کتاب های فارسی

ایران بوک – دانلود رایگان کتاب های فارسی , قیمت کتاب های فارسی – دریافت رایگان جدیدترین کتاب های ایرانی – قیمت کتاب های فارسی – فهرست کتاب ها

خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

گت بلاگز کتاب دانلود pdf کتاب پیکر فرهاد

 

گاه با کتاب هایی مواجه میشویم که داستانشان خیال انگیز و مبهم است این کتاب ها باعث می شوند تا ما در ذهن خود به خوبی با شخصیت های کتاب ارتباط بر قرار کنیم.با علم به اینکه می دانیم داستان است و هیچ کدام واقعی نیستند اما این توهم ما است که ما را به خیال پردازی و اندیشیدن وا می دارد.سعی داریم خود را به جای شخصیت های داستان بگذاریم و موقعیت هایشان را بسنجیم.و گاه با کتاب هایی به دنیایی دیگر وارد می شویم و سشفر میکنیم. و همه ی این ها بستگی به قلم نویسنده دارد که ما را چگونه با قلم خویش حرکت دهد…

داستان کتاب پیکر فرهاد را یک زن به نام «رالف اشپنلر – تاگ اشپیگل» روایت می‌کند. این زن همان زنی است که در داستان بوف کور اثر صادق هدایت ، یک نقاشی روی قلمدان بود.

در کتاب پیکر فرهاد زنی که داستان را روایت می‌کند؛ روی تابلو‌های نقاشی و قلمدان‌های مختلف می‌رود و هر دفعه در نقش زنان مختلفی که در طول تاریخ حضور داشته‌اند، شروع به صحبت می‌کند. یک بار در نقش زن دوره‌ی ساسانی می‌رود، یک بار دختری عینکی می‌شود، بار دیگر یک مدل، او نقش زنانی را بازی می‌کند که سرنوشت مشترکی داشتند، فقط در دوره‌های مختلف زندگی کرده‌اند، شخصیت‌هایی که مدام به‌دنبال خوشبختی می‌دوند ولی به آن نمی‌رسند و دور می‌شوند. این کتاب را عباس معروفی برای «صادق هدایت» نوشته است.

کتاب پیکر فرهاد اولین بار سال 1381 در ایران منتشر شد. انتشارات ققنوس این کتاب را روانه‌ی بازار کتاب ایران کرده است.

کتاب پيكرفرهاد اثر عباس معروفی در سال 2002 موفق به دریافت جایزه‌ی بنیاد ادبی «آرنولد تسوایگ» شده است.

آنچه در بخشی از این کتاب می خوانیم :

من بچه‌ی اول بودم ، شاید هم آخر. هیچ غذایی دوست نداشتم. یک قاشق به دهانم می‌گذاشتم و لقمه را نمی‌جویدم. آنقدر را می‌مکیدم و به یک نقطه خیره می‌شدم که پدرم گریه می‌کرد. نه به خاطر آفتاب ، نه به خاطر چیز دیگر. مادرم سرش را جلوی صورت پدرم خم کرد: «پس به خاطر چی؟ » «به خاطر دست های کوچکش»

همان شب موقع خواب در ایوان ، وقتی که به ستاره ها نگاه می کرد گفت: « چشم هاش را می‌دوزد به گوشه‌ی اتاق و به یک چیزی فکر می‌کند. خیلی دلم می‌خواهد بدانم بچه‌ی شش ساله به چی فکر می‌کند؟ به بدبختی من؟ او هم می‌داند که ما تباه شده ایم ؟ یک لقمه نان را مثل زهرماری توی دهنش نگه می‌دارد و نمی‌تواند فرو بدهد…»

و من میلی به غذا نداشتم .لقمه از گلویم پایین نمی‌رفت .دلم کانادا می‌خواست که با هر لقمه یک جرعه بنوشم. از بوی پرتقالی اش خوشم می‌آمد، و گاه پدرم می‌خرید و من انتظار آمدنش را می‌کشیدم. حتی بعد از مرگش هم انتظار می‌کشیدم.انتظار که چیز بدی نیست روزنه امیدی است در ناامیدی مطلق. من انتظار را از خبر بد بیشتر دوست دارم.

هوا که گرم می‌شد، مادرم جلو پنکه دراز می‌کشید و من روی پله‌های آجری جلو در خانه هوس کانادا می‌کردم، حسرت می‌خوردم، له‌له می‌زدم. شاید هم انتظار پدر بد‌بختم را می‌کشیدم. هیچ نمی‌فهمیدم.

مشخصات کتاب :

نویسنده : عباس معروفی

انتشارات : ققنوس

تعداد صفحات : 143 صفحه


دانلود


دانلود فایل ها

نویسنده : shohrehqafouri

بدون دیدگاه

دیدگاه شما

نظر شما:

کتاب زبان اصلی J.R.R

دانلود کتاب لاتین

خرید کتاب لاتین

خرید مانگا

خرید کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از آمازون

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

کتاب روانشناسی به انگلیسی

کتاب زبان اصلی

کتاب خارجی

رفتن به نوار ابزار