مشخصات کتاب کتاب سايههای بلند نوشته شهريار عباسی نوشته شهريار عباسی
- ناشر: انتشارات روزنه
- تاریخ نشر: ۱۳۹۱/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-964-334-423-8
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 2.42 مگابایت
- تعداد صفحات: ۴۸۰ صفحه
شابک
: 978-964-334-423-8
توضیحاتی درباره کتاب کتاب سايههای بلند نوشته شهريار عباسی نوشته شهريار عباسی
درباره کتاب
هوتو روی تختهسنگ نشسته، عصایش را توی درزِ سنگ فرو کرده، چانهاش را به آن تکیه داده است و بازی بچهها را نگاه میکند. نگاهش را از آنها برنمیدارد و کسی را که در پی توپ پلاستیکی میدود، با چشمهای چروکیده دنبال میکند.
خاطرهای دور جلوی چشمش بالا و پایین میرود و با گرد برخاسته از دویدنِ بچهها همراه میشود. خودش را میان آنها میبیند که بهجای توپ پلاستیکی به هنبان چرمی لگد میزند. گره ابروهای پرپشتش بیشتر میشود و لبخند نامفهومی روی لبش مینشیند، ولی زود لبخندش میخشکد و نیمخیز میشود. سگِ پشمالویی که کنارِ سنگ لمیده همراهِ او نیمخیز میشود و پارس میکند.
پیش از آنکه هوتو برخیزد، بچهای که روی زمین افتاده است، برمیخیزد و دوباره دنبالِ توپ میدود. سگ سرجایش مینشیند و پشت گوشش را با پا میخاراند. هوتو به کمک عصا مینشیند، ولی کمرش تیر میکشد و دردی از نشیمنگاه تا گردنش را فرا میگیرد. چشمهایش را میبندد و میکوشد عمیق نفس بکشد.
وقتی چشم باز میکند، امید را کنارِ تختهسنگ میبیند که با دانههای درشتِ عرق روی پیشانی، مقابلش ایستاده است و نفس نفس میزند:
– آقاجان خوابیدی؟
هوتو چشم میگشاید، عصایش را از درزِ سنگ بیرون میآورد، سرفهی خشکی میکند و آرام روی شانهی او میزند:
– نه بابا جان، پشتم تیر کشید.
خاطرهای دور جلوی چشمش بالا و پایین میرود و با گرد برخاسته از دویدنِ بچهها همراه میشود. خودش را میان آنها میبیند که بهجای توپ پلاستیکی به هنبان چرمی لگد میزند. گره ابروهای پرپشتش بیشتر میشود و لبخند نامفهومی روی لبش مینشیند، ولی زود لبخندش میخشکد و نیمخیز میشود. سگِ پشمالویی که کنارِ سنگ لمیده همراهِ او نیمخیز میشود و پارس میکند.
پیش از آنکه هوتو برخیزد، بچهای که روی زمین افتاده است، برمیخیزد و دوباره دنبالِ توپ میدود. سگ سرجایش مینشیند و پشت گوشش را با پا میخاراند. هوتو به کمک عصا مینشیند، ولی کمرش تیر میکشد و دردی از نشیمنگاه تا گردنش را فرا میگیرد. چشمهایش را میبندد و میکوشد عمیق نفس بکشد.
وقتی چشم باز میکند، امید را کنارِ تختهسنگ میبیند که با دانههای درشتِ عرق روی پیشانی، مقابلش ایستاده است و نفس نفس میزند:
– آقاجان خوابیدی؟
هوتو چشم میگشاید، عصایش را از درزِ سنگ بیرون میآورد، سرفهی خشکی میکند و آرام روی شانهی او میزند:
– نه بابا جان، پشتم تیر کشید.
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 85 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه