مشخصات کتاب کتاب مردی که هیچ بود نوشته مرتضی احمدی نوشته مرتضی احمدی
- ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
- تاریخ نشر: ۱۳۹۳/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-600-5639-28-5
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 0.58 مگابایت
- تعداد صفحات: ۹۶ صفحه
شابک
: 978-600-5639-28-5
توضیحاتی درباره کتاب کتاب مردی که هیچ بود نوشته مرتضی احمدی نوشته مرتضی احمدی
درباره کتاب
کتاب «مردی که هیچ بود» نوشته مرتضی احمدی (۱۳۳۴-۱۳۹۳) بازیگر و صداپیشه تهرانی است.
از او آثار بسیاری در سینما، تلویزیون و صداپیشگی موجود است. مرتضی احمدی را به عنوان راوی تهران قدیم میشناسند. او با عشقی که به تهران قدیم داشت روایتهای بسیاری چه در قالب موسیقی و چه در قالب کتاب از تهران منتشر کرده است.
کتاب «مردی که هیچ بود» نیز یکی دیگر از آثار اوست که در حال و هوای تهران قدیم میگذرد. او در این داستان روایتگر زندگی یکی از جاهلان قدیمی است. احمدی در روایت خود ضمن حفظ لحن و زبان خاص مردمان آن روزگار، فضایی طنز و سرزنده ایجاد کرده است که برای هر خوانندهای جذاب است.
در بخشی از کتاب «مردی که هیچ بود» میخوانیم:
«اون روز لعنتی نفس کشیدن واسهش سخت شد. کمکم به خِرخِر افتاد، دس و پاشو به این ور و اون ور میکوبید، بدجوری تقلاّ میکرد، مث مار به خودش میپیچید، با چنگ به زیر چونهش فشار میآورد شاید راه گلوش باز شه. چشاش از حدقه بیرون زد. لحظهبهلحظه کمنورتر و بیحالتتر میشد، رنگ و روش به کبودی میزد، بالاخره راه گلوش کیپ شد و جنازهش چسبید به خشتهایی که تازه از قالب در اومده بود. علی که کنار پدر ناظر جون کندن و مرگ توانفرسای تکیهگاهش بود، گوشهای چمباتمه زده بود و گولهگوله اشک میریخ. کسی رم نداش که دستی به سر و روش بکشه و نوازشش کنه و دلداریش بده.
دیگر گرسنگان سرزمین فقر و ستم جنازه مرادو رو شونههای نحیفشون گرفتن و تو سکوتی آزاردهنده به خاک سپردن.
علی خودشو کشوند تو زاغه خشت و گلی و دودزده پدری و کز کرد و چونهشو خوابوند رو زانوش و اشک ریخت، تنهای تنها با آیندهای بس تاریک و گم».
از او آثار بسیاری در سینما، تلویزیون و صداپیشگی موجود است. مرتضی احمدی را به عنوان راوی تهران قدیم میشناسند. او با عشقی که به تهران قدیم داشت روایتهای بسیاری چه در قالب موسیقی و چه در قالب کتاب از تهران منتشر کرده است.
کتاب «مردی که هیچ بود» نیز یکی دیگر از آثار اوست که در حال و هوای تهران قدیم میگذرد. او در این داستان روایتگر زندگی یکی از جاهلان قدیمی است. احمدی در روایت خود ضمن حفظ لحن و زبان خاص مردمان آن روزگار، فضایی طنز و سرزنده ایجاد کرده است که برای هر خوانندهای جذاب است.
در بخشی از کتاب «مردی که هیچ بود» میخوانیم:
«اون روز لعنتی نفس کشیدن واسهش سخت شد. کمکم به خِرخِر افتاد، دس و پاشو به این ور و اون ور میکوبید، بدجوری تقلاّ میکرد، مث مار به خودش میپیچید، با چنگ به زیر چونهش فشار میآورد شاید راه گلوش باز شه. چشاش از حدقه بیرون زد. لحظهبهلحظه کمنورتر و بیحالتتر میشد، رنگ و روش به کبودی میزد، بالاخره راه گلوش کیپ شد و جنازهش چسبید به خشتهایی که تازه از قالب در اومده بود. علی که کنار پدر ناظر جون کندن و مرگ توانفرسای تکیهگاهش بود، گوشهای چمباتمه زده بود و گولهگوله اشک میریخ. کسی رم نداش که دستی به سر و روش بکشه و نوازشش کنه و دلداریش بده.
دیگر گرسنگان سرزمین فقر و ستم جنازه مرادو رو شونههای نحیفشون گرفتن و تو سکوتی آزاردهنده به خاک سپردن.
علی خودشو کشوند تو زاغه خشت و گلی و دودزده پدری و کز کرد و چونهشو خوابوند رو زانوش و اشک ریخت، تنهای تنها با آیندهای بس تاریک و گم».
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 87 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه