معرفی کتاب اعترافات یک قاتل :
کتاب اعترافات یک قاتل نوشته ی یوزف روت است او این کتاب را اولین بار در سال 1936 منتشر کرد. کتاب اعترافات یک قاتل توسط علی اسدیان ترجمه شده است و توسط انتشارات ماهی منتشر شده است.کتاب اعترافات یک قاتل درباره ی یکی از جاسوسان روسی است که یک شب در کافه در حالت مستی به سر میبرد و آنجاست که هویت اصلی خودش را فاش می کند.
بخشی از کتاب اعترافات یک قاتل
کمی به نیمهشب مانده بود که وارد رستوران شدم. میخواستم گیلاسی ودکا بنوشم و بعد بیدرنگ از آنجا بیرون بزنم. از این رو به طرف میزها نرفتم و کنار دو مشتری شبانه، جلو پیشخان، ایستادم. گویا آن دو هم دنبال یک گیلاس ودکا آمده و بعد، برخلاف برنامه قبلیشان، ناخواسته مدت زیادی آنجا مانده بودند. انبوهی از گیلاسهای خالی و نیمهخالی جلوشان بود، حال آنکه خودشان گمان میکردند فقط یک گیلاس بالا انداختهاند. وقتی آدم به کافهای میرود و به جای نشستن سر میز، کنار پیشخان میایستد، گاه زمان بهسرعت سپری میشود. اگر سر میز بنشیند، در هر ثانیه درمییابد که چقدر لذت برده است و از تعداد گیلاسهای خالی پی به حرکت عقربههای ساعت میبرد. اما اگر وارد میکدهای شود و بهاصطلاح به آنجا «سری بزند» و جلو پیشخان بایستد، آنوقت است که مینوشد و مینوشد و گمان میکند تمام اینها بخشی است از همان «سرزدن» ی که قبلا فکرش را کرده بود.
آن شب از رفتار خودم پی به این موضوع بردم. من نیز مثل آن دو نفر گیلاس اولی و دومی و سومی را نوشیدم و همچنان همانجا ایستادم، مثل آدمهای همیشه سراسیمه و همیشه مسامحهکاری که پا به خانهای میگذارند و بیآنکه پالتوشان را دربیاورند، دستگیره در را به دست میگیرند و هرلحظه میخواهند خداحافظی کنند، اما زمانی دراز همانجا میمانند، انگار روی مبلی نشسته باشند. هر دو مشتری کم وبیش نجواکنان با صاحب رستوران به روسی گفتوگو میکردند. مشتری دائم و موجوگندمی بیشک میتوانست نیمی از گفتوگوهای کنار پیشخان را بشنود. تقریبآ دور از ما نشسته بود. او را در آینه پشت پیشخان میدیدم. گویا اصلا در بند گوشسپردن به آن گفتوگو یا حتی شرکت در آن نبود. من هم طبق عادت طوری رفتار کردم که انگار هیچچیز نمیفهمم. اما ناگهان جملهای خودبه خود به گوشم خورد و دیگر نتوانستم جلو خودم را بگیرم. آن جمله این بود: «چرا قاتل ما امروز اینقدر عبوس است؟»
یکی از آن دو مشتری این جمله را بر زبان آورد و در همان حال با انگشت به تصویر مرد موجوگندمی در آینه پشت پیشخان اشاره کرد. ناخواسته رو به سوی مشتری دائم برگرداندم و به این ترتیب خودم را لو دادم و معلوم شد سؤال را فهمیدهام. او نیز بلافاصله وراندازم کرد، کمی مظنون و بیشتر حیرتزده. روسها بهحق از خبرچینها میترسند و من میخواستم هرطور شده به آنها ثابت کنم که جاسوس نیستم. اما اصطلاح «قاتل ما» چنان توجهم را جلب کرده بود که ابتدا تصمیم گرفتم بپرسم چرا به مرد موجوگندمی چنین لقبی دادهاند. رو که برگرداندم، فهمیدم مشتری دائم که به روشی چنین نامعمول از او نام برده بودند نیز سؤال را شنیده است. لبخندزنان سری تکان داد. اگر من در برابر آن سؤال بیاعتنا مانده و در آن لحظهٔ کوتاه شک و سوءظن دیگران را بر برنینگیخته بودم، بیدرنگ به سؤال آنها پاسخ میداد. صاحب رستوران از من پرسید: «پس شما روس هستید؟»
میخواستم بگویم «نه»، اما مرد موجوگندمی از پشت سر من و برخلاف انتظارم به جای من پاسخ داد: «این مشتری دائم ما روسی را میفهمد، اما خودش آلمانی است. فقط از سر ملاحظهکاری سکوت کرده است.»
مشخصات کتاب :
نویسنده : یوزف روت
مترجم : علی اسدیان
انتشارات : نشر ماهی
تعداد صفحات : 184 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه