معرفی کتاب به امید دیدار در ان دنیا :
به امید دیدار در آن دنیا داستان تاثیرگذار و ضد جنگ است. داستانی که شما را به سفری در دل جنگ میبرد. نوامبر ۱۹۱۸ و جنگی که در حال پایان گرفتن بود. نیروهای فرانسوی و آلمانی هیچکدام قصد جنگ نداشتند چون شایعه پایان جنگ را شنیدهاند و دلشان میخواهد هر لحظه به خانههایشان برگردند. اما مقامات بالا به سربازان فرانسوی دستور میدهند تا رفتار و حرکتهای آلمانیها را زیر نظر داشته باشند تا مبادا با حملهای از طرف آنها غافلگیر شوند. ستوان دولنی – پرادل دو نفر را برای اینکار انتخاب میکند و آنها را راهی میکند. چیزی نمیگذرد که صدای گلوله میآید و جسد آن دو بر زمین میافتد.
شنیدن صدای گلوله و دیدن جسد دو سرباز آتش انتقام را در دل فرانسویها بیدار و شعلهور میکند. نبردی سخت درمیگیرد اما سوال اصلی اینجاست که چرا کسی که به سوی دشمن میرود، از پشت تیر میخورد؟ آلبر مایار که این دو جسد را دیده و این نکته را پی برده است در فکر است و با خود میاندیشد که چه اتفاقی برایشان رخ داده است؟ اما در همین افکار است که در گودالی که بر اثر برخورد یک خمپاره ایجاد شده است میافتد و در حالی که زنده است، در آن دفن میشود. ادوارد پریکور به دلیل اینکه تیر خورده و از حمله جا مانده است به کمک آلبر میشتابد و…
بخشی از کتاب به امید دیدار در ان دنیا :
چند دقیقه بعد، آلبر، اندکی خمیده، در فضایی که انگار آخر دنیاست، در هجوم خمپارهها و صفیر گلولهها، سلاحش را با تمام توان به خود میفشارد و با قدمهای سنگین و سر فروبرده در میان شانهها میدود. زمین زیر کفشهایش ضخیم است، چون در روزهای اخیر باران فراوانی باریده است. در کنارش، جماعتی مثل دیوانهها هوار میکشند تا به هیجان بیایند و به خود دل وجرئت دهند. برعکس، بقیه افراد مثل او با حواس جمع پیش میروند، با دل بهشورافتاده و گلوی خشکیده. همگی، مسلح به خشمی انکارناپذیر و شور انتقامجویی، به دشمن حملهور شدهاند. درواقع، شاید این از نتایج زیانبار خبر آتشبس باشد. سختیهایی که تحمل کردهاند به قدری است که تمامشدن جنگ به این ترتیب، بااینهمه رفیق مرده و اینهمه دشمن زنده، کم وبیش میلی برای کشتار در آنها برانگیخته است تا یکبار برای همیشه به این داستان پایان دهند. آمادهاند خون هرکسی را بریزند.
حتی آلبر، وحشتزده از فکر مرگ، هرکسی را که از راه برسد تکهپاره خواهد کرد. اما موانع بسیاری سر راهشان است. آلبر، در حال دویدن، ظاهرا از مسیر خود منحرف شده است. در آغاز، خطی را که ستوان تعیین کرده بود تعقیب میکند، اما با گلولههایی که صفیر میکشند، با خمپارهها، بهناچار زیگزاگ میرود. بهخصوص که پریکور، که درست جلو او میدوید، با گلولهای از پا درآمده و تقریبآ در میان پاهای او به زمین افتاده است. آلبر همینقدر فرصت مییابد که از روی او بپرد. تعادلش را از دست میدهد. با خیزی که برداشته است، چندین متر میدود و به جسد گریزونیه پیر میخورد که مرگ نامنتظرش آغازگر این کشتار نهایی شده است.
آلبر، بهرغم گلولههایی که پیرامونش صفیر میکشند، با دیدن گریزونیه که آنجا درازکش افتاده است، ناگهان میایستد.
گریزونیه را از پالتو نظامیاش میشناسد، چون همیشه نشان سرخی به برگردان یقهاش داشت و میگفت این «نشان نفرت» من است. گریزونیه آدم نکتهسنجی نبود و ظرافت طبع نداشت، اما خوب و مهربان بود و همه دوستش داشتند. خود اوست، شکی نیست. انگار سر گندهاش میان گل ولای کار گذاشته شده و باقی تناش، آشفته و بههمریخته، روی زمین افتاده است. آلبر، درست کنار او، لویی تریو جوان را بازمیشناسد. او هم کم وبیش از گِل پوشیده شده، خود را جمع کرده و کم وبیش حالتی جنینوار به خود گرفته است. مردن در این سن و در این حالت رقتانگیز است…
آلبر نمیداند چه چیزی به فکرش رسیده است. شاید حس ششم باشد. شانه پیرمرد را میگیرد و هل میدهد. مرده بهسنگینی برمیگردد و روی شکم میخوابد. باید چندثانیهای بگذرد تا آلبر به موضوع پی ببرد. سپس حقیقت بهروشنی در نظرش نمایان میشود: کسی که به سوی دشمن پیش میرود با دو گلوله از پشت سر از پا نمیافتد.
با گامی بلند از روی جسد میگذرد و چندقدمی برمیدارد. معلوم نیست چرا همچنان دولادولا راه میرود، چون گلولهها ــ چه سرپا باشید و چه خمیده ــ به شما اصابت میکنند. اما این واکنشی است برای اینکه خود را هرچه کمتر در معرض گلوله قرار دهید، گویی تماممدت با ترس از قضای آسمان میجنگید. اکنون در برابر جسد لویی جوان ایستاده است. لویی مشتهایش را نزدیک دهان به هم فشرده. در این حالت چقدر جوان به نظر میرسد. بیست ودوساله. آلبر چهره او را، که جایجای از گل پوشیده شده، نمیبیند. تنها پشت او را میبیند. یک گلوله. با دو گلوله پیرمرد میشود سه تا. حسابش درست است.
آلبر از جا برمیخیزد. هنوز از کشفی که کرده بهتزده است، و از معنای آنچه کشف کرده است. افراد، در این چند روز مانده به آتشبس، دیگر چندان عجلهای نداشتند که بروند و بُشها را قلقلک بدهند، پس تنها راهی که برای واداشتنشان به حمله باقی میماند تیراندازی به آنها بود. وقتی این دو نفر از پشت تیر خوردند، پرادل کجا بود؟
خداوندا…
آلبر، حیرتزده از آنچه دیده، برمیگردد و در چند متری خود ستوان پرادل را میبیند که با آخرین سرعتی که سازوبرگش اجازه میدهد، به سوی او حملهور شده است. با ارادهای قاطع پیش میآید و سرش را بالا گرفته است. آنچه بهخصوص به چشم آلبر میآید نگاه روشن و مستقیم اوست. کاملا مصمم. ناگهان همهچیز روشن میشود، همه داستان.
در این لحظه است که آلبر میفهمد مرگش فرارسیده است.
مشخصات کتاب به امید دیدار در ان دنیا :
نویسنده : پی یر لومتر
مترجم : مهستی بحرینی
تعداد صفحات : 500 صفحه
انتشارات :
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه