معرفی کتاب چراغ سبزها
کتاب چراغ سبز ها نوشته ی نویسنده ماهر و متبحر متیو مک کانهی است که در ایران توسط سمانه پرهیزکاری ترجمه و به چاپ و نشر رسیده است.متیو مک کانهی در کتاب چراغ سبز ها روایت های واقعی زندگی خودش را تعریف می کند زندگی سراسر فذراز و نشیب و گاه اتفاقاتی عجیب… علاوهخ بر این ها بدون لحن و گویش نصیحت کننده به شما درس و پند زندگی را می اموزد.
pdf این کتاب پرطرفدار و زیبا را می توانید از همین سایت دریافت کنید.
بخشی از کتاب چراغ سبزها
پنجاه سال است که در این زندگیام، چهل و دو سال است که سعی میکنم معمای آن را حل کنم، و سی و پنج سال است که از سرنخهایی که برای حل آن پیدا میکنم یادداشت برمیدارم؛ یادداشتهایی درباره موفقیتها و شکستها، شادیها و غمها، چیزهایی که باعث شگفتیام شدهاند و چیزهایی که به خندهام انداختهاند. سیوپنج سال فهمیدن، بهخاطرسپردن، تشخیصدادن، جمعکردن، و نوشتنِ چیزهایی که برایم تکاندهنده یا جذاب بوده است. اینکه چطور عادل باشم… چطور استرس کمتری داشته باشم… چطور خوش بگذرانم… چطور کمتر به آدمها آسیب بزنم… چطور آدم خوبی باشم… چطور چیزیکه میخواهم را به دست بیاورم… چطور در زندگی به معنا برسم… چطور خودِ واقعیام باشم.
همزمان که مامان اگزیستانسیالیسمیِ بیپرواگونهای را به ما میآموخت، بابا به ما یاد میداد عقلِ سلیم داشته باشیم. او مردی بود که برای آقا و خانم گفتنها، انضباط، وفاداری، تسلیم نشدن، و پول درآوردن ـ به اندازهای که بتوان برای خانواده امنیت ایجاد کرد ـ ارزش زیادی قائل بود. او نقاشی هم میکشید، کلاس باله میرفت، برای تیم فوتبال گرین بِی پکرز بازی میکرد، تاسبازی را دوست داشت، اسیرِ ترفند پانزی بود و بیشترِ اوقات بهجای اینکه چیزی بخرد آن را برنده میشد، او آرزو داشت یک وقت شانساش بگیرد و پول زیادی برنده شود تا خودش را بازنشسته کند و یک مغازه پُرکن بخور در ساحل فلوریدا بزند.
بابا که برای ساختارمندکردنِ سه پسرش ساختارِ آنها را میشکست، برای چراغزردها احترام زیادی قائل بود و میخواست حتماً اول اصول را یاد بگیریم و بعد فردگراییِ خودمان را مطرح کنیم. بهقول فوتبالیها اول دفاع و تَکل را یادمان داد، تا بعد بتوانیم حمله کنیم.
همه میدانستند مردِ خانه چه کسیست و اگر هر کدام از سه پسرش میخواستند این مفهوم را به چالش بکشند، میگفت: «میدونی کجا میتونی پیدام کنی!» ما از او میترسیدیم. نه به این خاطر که به ما آسیب رسانده یا اذیتمان کرده باشد، فقط به این دلیل که پدرمان بود. ما او را الگوی خودمان میدانستیم. او از قانون و حکومت بالاتر بود، و احمقها را اذیت نمیکرد، مگر اینکه اعتراف میکردید احمقاید! مردی با ظاهرِ یک خرس که دلش برای آدمهای فقیر و ضعیف میسوخت، و همیشه درباره خودش و دنیا بذلهگویی میکرد؛ مثلاً میگفت: «ترجیح میدم پولم رو صرف خوشگذرونی کنم تا اینکه سرِ پولدرآوردن حوصلهم سر بره.» پدرم مردی بود که به خودش افتخار میکرد و اگر کسی به او فرصتِ دوباره میداد، هرگز این لطف را فراموش نمیکرد. یک بار اواخر دهه هشتاد، بعد از اینکه یک کارمند بانک درخواستِ واماش را رد کرده بود ـ وامی که میتوانست او را از زیرِ بارِ قرض بیرون بیاورد ـ گفته بود: «الان یا میتونی در رو روی من ببندی، یا میتونیم با هم از در بریم بیرون!» درنهایت هم وام را گرفت و او و کارمند بانک با هم از در رفتند بیرون. او عاشقِ مهمانیگرفتن بود، عاشق خوشنوشی، و داستانتعریفکردن. انصافاً هم که به هر سهشان حسابی مسلط بود.
مشخصات کتاب چراغ سبزها
نویسنده : متیو مک کانهی
مترجم : سمانه پرهیزکاری
انتشارات : میلکان
تعداد صفحات : 320 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه