مشخصات کتاب کتاب آقای ميچل، دانشمند خل و چل! نوشته دن گاتمن محبوبه نجفخانی نوشته دن گاتمن
- ناشر: افق
- تاریخ نشر: ۱۳۹۱/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-964-369-784-6
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 1.57 مگابایت
- تعداد صفحات: ۸۸ صفحه
شابک
: 978-964-369-784-6
توضیحاتی درباره کتاب کتاب آقای ميچل، دانشمند خل و چل! نوشته دن گاتمن محبوبه نجفخانی نوشته دن گاتمن
درباره کتاب
تا آزمایشگاه تقریباً یک میلیون کیلومتر راه رفتیم. مایکل که هیچوقت بند کفشهایش را نمیبندد، مبصر صف بود.
من گفتم: «علم مال خرخوانهاست.»
آندریا گفت: «خیلی هم باحال است.» بهنظر او هر چیزیکه به مدرسه مربوط میشود، باحال است.
شاید آزمایشگاه عجیبترین کلاس کل تاریخ جهان باشد. گوشهی آزمایشگاه، اسکلتی است که کلاهی روی سرش دارد، قفسی که تویش موشهای سفید اینور و آنور میدوند. دستگاههای عجیب، میکروسکوپ، کامپیوتر، گیاه و خلاصه از اینجور چیزها در گوشه و کنار اتاق دیده میشود.
رایان گفت: «چه جای عجیب و غریبی است.»
آندریا پرسید: «آقای میچل کجاست؟»
خانم بریج گفت: «نمیدانم.» او هیچوقت چیزی نمیداند.
داشتیم چیزهای توی آزمایشگاه را نگاه میکردیم که در محکم باز شد و پیرمردی آمد تو. او سوار یک وسیلهی چرخدار شده بود که شبیه دستگاه چمنزنی قدیمی بود. کلاه ایمنی سرش گذاشته و عینک مخصوص زده و لباس دکترهای آزمایشگاه پوشیده بود. قیافهاش عین خُل و چِلها بود!
او گفت: «سلام بچهها! من آقای میچل هستم!»
بعد محکم خورد به تختهی سیاه و از روی وسیلهاش افتاد زمین. همه دویدیم طرفش تا بلندش کنیم.
آقای میچل گفت: «از این بهتر نمیشود!» و کلاه ایمنی و عینکش را برداشت. موهای خاکستری عجیبش بههم ریخته بود، انگار سالها آنها را شانه نکرده بود.
من گفتم: «علم مال خرخوانهاست.»
آندریا گفت: «خیلی هم باحال است.» بهنظر او هر چیزیکه به مدرسه مربوط میشود، باحال است.
شاید آزمایشگاه عجیبترین کلاس کل تاریخ جهان باشد. گوشهی آزمایشگاه، اسکلتی است که کلاهی روی سرش دارد، قفسی که تویش موشهای سفید اینور و آنور میدوند. دستگاههای عجیب، میکروسکوپ، کامپیوتر، گیاه و خلاصه از اینجور چیزها در گوشه و کنار اتاق دیده میشود.
رایان گفت: «چه جای عجیب و غریبی است.»
آندریا پرسید: «آقای میچل کجاست؟»
خانم بریج گفت: «نمیدانم.» او هیچوقت چیزی نمیداند.
داشتیم چیزهای توی آزمایشگاه را نگاه میکردیم که در محکم باز شد و پیرمردی آمد تو. او سوار یک وسیلهی چرخدار شده بود که شبیه دستگاه چمنزنی قدیمی بود. کلاه ایمنی سرش گذاشته و عینک مخصوص زده و لباس دکترهای آزمایشگاه پوشیده بود. قیافهاش عین خُل و چِلها بود!
او گفت: «سلام بچهها! من آقای میچل هستم!»
بعد محکم خورد به تختهی سیاه و از روی وسیلهاش افتاد زمین. همه دویدیم طرفش تا بلندش کنیم.
آقای میچل گفت: «از این بهتر نمیشود!» و کلاه ایمنی و عینکش را برداشت. موهای خاکستری عجیبش بههم ریخته بود، انگار سالها آنها را شانه نکرده بود.
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 96 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه