مشخصات کتاب کتاب زندان نوشتههای بابی ساندز نوشته بابی ساندز نوشته بابی ساندز
- ناشر: نشر قطره
- تاریخ نشر: ۱۳۹۳/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-600-119-739-0
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 0.55 مگابایت
- تعداد صفحات: ۹۴ صفحه
شابک
: 978-600-119-739-0
توضیحاتی درباره کتاب کتاب زندان نوشتههای بابی ساندز نوشته بابی ساندز نوشته بابی ساندز
درباره کتاب
«من آقا هستم». کلماتش در گورم طنینانداز شد. «من آقا هستم». دوباره همه جا لرزید. «من آقا هستم، تو ۱۰۶۶ هستی!» در با صدای انفجارگونهی رعبانگیزی پشت سرش به هم خورد و نور مبهم ورودی هم به دنبالش خاموش شد. هنوز هم از حرکت کردن میترسم و در تاریکی مطلق، همانجا که بودم ایستادهام.
فکر میکنم این ۱۰۶۶ دیگر چیست؟ واضح است که من هستم اما میتوانم فکر کنم، حرف بزنم، بو کنم و تکان بخورم. تمام حواسم کار میکنند. بنابراین، یک عدد نیستم. من ۱۰۶۶ نیستم. من انسانم، من یک عدد نیستم، من ۱۰۶۶ نیستم! این آقا دیگر چه کسی یا چه موجودی است؟ من را ترساند. شیطان بود. حس کردم از من نفرت دارد. اشتیاقش را برای تسلط بر من و قساوت مرگبار درونیاش را حس کردم. آه، از من چه میماند؟ به یاد میآورم که زمانی یک خانواده داشتم. حالشان چهطور است؟ آیا یکبار دیگر میتوانم یکی از آنها را ببینم یا صدایشان را بشنوم؟
یکبار دیگر در باز میشود. آن نور مبهم کمی قویتر شده است و یونیفرم سیاه در درگاه، خودش را نشان میدهد. «من آقا هستم». بار دیگر همان جملهی لعنتی… و «این هم غذایت ۱۰۶۶». کاسهای مقابل دستهایم پرتاب میشود و در همان لحظه در به هم میخورد. قبل از ناپدید شدن نور نیم نگاهی سریع به زمین میاندازم. پوشیده از کثافت و زباله بود. کِرمهای سفید از پاهایم بالا میرفتند. دیوارها هم پر از مگسهای پف کرده بود که روی هم انباشته شده بودند.
فکر میکنم این ۱۰۶۶ دیگر چیست؟ واضح است که من هستم اما میتوانم فکر کنم، حرف بزنم، بو کنم و تکان بخورم. تمام حواسم کار میکنند. بنابراین، یک عدد نیستم. من ۱۰۶۶ نیستم. من انسانم، من یک عدد نیستم، من ۱۰۶۶ نیستم! این آقا دیگر چه کسی یا چه موجودی است؟ من را ترساند. شیطان بود. حس کردم از من نفرت دارد. اشتیاقش را برای تسلط بر من و قساوت مرگبار درونیاش را حس کردم. آه، از من چه میماند؟ به یاد میآورم که زمانی یک خانواده داشتم. حالشان چهطور است؟ آیا یکبار دیگر میتوانم یکی از آنها را ببینم یا صدایشان را بشنوم؟
یکبار دیگر در باز میشود. آن نور مبهم کمی قویتر شده است و یونیفرم سیاه در درگاه، خودش را نشان میدهد. «من آقا هستم». بار دیگر همان جملهی لعنتی… و «این هم غذایت ۱۰۶۶». کاسهای مقابل دستهایم پرتاب میشود و در همان لحظه در به هم میخورد. قبل از ناپدید شدن نور نیم نگاهی سریع به زمین میاندازم. پوشیده از کثافت و زباله بود. کِرمهای سفید از پاهایم بالا میرفتند. دیوارها هم پر از مگسهای پف کرده بود که روی هم انباشته شده بودند.
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 116 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه