مشخصات کتاب کتاب مردی که دو پای چپ داشت نوشته پی. جی. وودهاوس نیلوفر خوشزبان نوشته پی. جی. وودهاوس
- ناشر: نشر نون
- تاریخ نشر: ۱۳۹۴/۱۰/۱۵
-
شابک
: 978-600-7141-66-3
- زبان : فارسی
- حجم فایل: 1.62 مگابایت
- تعداد صفحات: ۲۶۸ صفحه
شابک
: 978-600-7141-66-3
توضیحاتی درباره کتاب کتاب مردی که دو پای چپ داشت نوشته پی. جی. وودهاوس نیلوفر خوشزبان نوشته پی. جی. وودهاوس
درباره کتاب
پنج دقیقه مانده به یازده صبح توی ایستگاه راهآهن بود؛ با ریش مصنوعی و عینکی که هویتش را از چشم عموم مخفی میکرد. اگر از خودش میپرسیدی، میگفت یک تاجر اسکاتلندی است. در حقیقت بیشتر شبیه یک خودروی سواری بود که از میان یک خروار علوفه عبور کرده باشد.
سکوی قطار شلوغ بود. دوستان و آشنایان گروه نمایش برای استقبال از اعضای گروه آمده بودند. هِنری از پشت یک باربر تنومند که هیکلش به ستون میمانست همهچیز را زیرنظر داشت. برخلاف انتظارش، تحت تأثیر قرار گرفته بود. صحنۀ تئاتر همیشه او را هیجانزده میکرد. چهرههای سرشناس را تشخیص داد. مرد چاقی که کتوشلوار قهوهای به تن داشت والتر جلیف، کمدین و ستارۀ گروه، بود. از پشت عینک با دقت او را تماشا کرد. باقی چهرههای معروف پراکنده شده بودند. آلیس را دید. با مردی که قیافهاش به ساتور شبیه بود حرف میزد و میخندید. انگار داشت بهش خوش میگذشت. هِنری پشت شاخ و برگی که صورتش را پوشانده بود دندانهایش را به هم سایید.
طی چند هفتۀ بعد مثل سگی به دنبال گروه نمایش از این شهر به آن شهر میرفت و واقعاً نمیشد گفت که خوشحال است یا ناراحت. از یک طرف اینکه آلیس اینقدر نزدیک و در عین حال دست نیافتنی بود مایۀ بدبختی بود، از طرف دیگر باید اعتراف میکرد با ول گشتن در این شهر و آن شهر اوقات بسیار خوشی را میگذراند.
سکوی قطار شلوغ بود. دوستان و آشنایان گروه نمایش برای استقبال از اعضای گروه آمده بودند. هِنری از پشت یک باربر تنومند که هیکلش به ستون میمانست همهچیز را زیرنظر داشت. برخلاف انتظارش، تحت تأثیر قرار گرفته بود. صحنۀ تئاتر همیشه او را هیجانزده میکرد. چهرههای سرشناس را تشخیص داد. مرد چاقی که کتوشلوار قهوهای به تن داشت والتر جلیف، کمدین و ستارۀ گروه، بود. از پشت عینک با دقت او را تماشا کرد. باقی چهرههای معروف پراکنده شده بودند. آلیس را دید. با مردی که قیافهاش به ساتور شبیه بود حرف میزد و میخندید. انگار داشت بهش خوش میگذشت. هِنری پشت شاخ و برگی که صورتش را پوشانده بود دندانهایش را به هم سایید.
طی چند هفتۀ بعد مثل سگی به دنبال گروه نمایش از این شهر به آن شهر میرفت و واقعاً نمیشد گفت که خوشحال است یا ناراحت. از یک طرف اینکه آلیس اینقدر نزدیک و در عین حال دست نیافتنی بود مایۀ بدبختی بود، از طرف دیگر باید اعتراف میکرد با ول گشتن در این شهر و آن شهر اوقات بسیار خوشی را میگذراند.
دانلود فایل ها
نمایش لینک های دانلود غیر مستقیم
زمان انتظار: 80 ثانیه .
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...
بدون دیدگاه